نه قلم بدست گرفته ام تا به اولین و آخرین یادگار خود اقدام کنم اشک شوق بر چشمان من جاری است و لحظات شور انگیز و روحانی است در چهره هر یک از برادران نور صفا و صمیمیت است گویی اینان بسوی مرگ نمی روند که جان فشانان در حد مرگ نیست. است از نو و زیستن است روحانی هر چند که مرا لیاقت چندین مرگ زمزمه می کند ( اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک ) در تلاطم سرزمین کربلا وروز عاشورا است صدای (هل من ناصر ینصرنی ) حسین می رسد ووجودم ندایی برمی خیزد (لبیک یا خمینی ) با این ندا فانوس خاموش بی روشنی تازه می بخشد وجانم بسوی عبود اوج می گیرد .
به یاد امام می افتم و چه کاری می توان کرد در گوشه این سنگر جز بفکر خداو امام. به یاد گفته های برادران فرمانده می افتم که امام چگونه برما دعا می کند و خواستار یارانش است قلبم می لرزد ، مگر ما چه هستیم وچه کردیم که اینگونه پیر جماران به یاد ماست .
چه می توان بگویم که شهیدان عزیزمان رسالتشان را انجام داده اند .مسئولیتی بس سنگین در مقابل این خونها، امامی داریم مهربان، رئوف، دوستش دارید و اطاعتش را بجا آورید .
پدر عزیزم اینک که فرزندتان در راه رسیدن به عبود است چه می توانم بگویم جز آنکه در این مدت نتوانستم به آن صورتی که رضای خداست رضایت شمارا جلب نمایم .صبرپیشه سازید. مادرم می دانم که قلبی رئوف ومهربان داری و همچون ام لیلا علی اکبرت را بسوی شهادت بدرقه کرده ای پدرم که عاشق بدان که فرزندت جز راه آنان راه دیگری را نپیموده است .
باید بود متین و سرافراز و پیام خونم که همانا امامت از امام و در خط را برجهانیان برسانید. من از مال دنیا چیزی ندارم ولی پدرم از سویم وکیل؛ یک سال نماز و یک ماه روزه قضا برایم بگیرد. امید است خدا مرا ببخشد و از پدرم می خواهم که از فامیل و دوستان و آشنایان برایم حلالیت بگیرد .
وصیت نامه عباس منتخبی
۲ دی ماه ۱۳۶۵